دوست قانعی داشتم وبه هر آنچه داشت راضی بود وخدا را شکر می کرد.با اینکه خیلی چیزها را نداشت.ولی مثال او هما ن
مثال معروف حاتم طایی وخار کن بود.که روزی حاتم غذای زیادی را طبخ کرده بود و همگان را دعوت کرده بود .که بر سر خوان کرم
او جمع شوند.و در این بین خار کنی را دید که پشته خاری جمع کرده تا آنرا در بازار بفروشد،حاتم به او گفت:چرا بر سفره حاتم
نروی که خوان کرمش بروی همگان باز است؟
خار کن گفت:آنکه نان از عمل خویش خورد منت حاتم طایی نبرد
اما برخی هم مانع میشوند وفکر می کنند می توانند جلوی لطف ورزق و روزی کسی را بگیرند،نه خدا به هر کس بخواهد میدهد.پس قانع باشیم نه مانع