راه‌نجات

علم‌حقیقی‌مثل‌آب‌چشمه‌دل‌‌وروح‌انسان‌رازنده‌وشاداب‌میسازد،وراه‌نجات‌انسان‌از‌تاریکی‌جهل‌دست‌یابی‌به‌چشمه‌آب‌حیات‌است.

راه‌نجات

علم‌حقیقی‌مثل‌آب‌چشمه‌دل‌‌وروح‌انسان‌رازنده‌وشاداب‌میسازد،وراه‌نجات‌انسان‌از‌تاریکی‌جهل‌دست‌یابی‌به‌چشمه‌آب‌حیات‌است.

پیام های کوتاه
  • ۰
  • ۰

سمره بن جندب درختی داشت که آن درخت در باغی بود که آن باغ مال مردی از انصار بود. سمره گاه وبی گاه به بهاته سر کشی به درخت وارد آن باغ میشد و از آنجایی که خانواده آن مرد انصاری هم در کنار ان باغ زند گی می کردند سمره بدون صدا زدن وارد باغ میشد ومرد انصاری شکایت خود را به پیامبر خدا بردند، پیامبر (ص) به سمره فرمودند:هر وقت می خواهی وارد باغ شوی خبر بده و صدا بزن،سمره قبول نکرد.پیامبر (ص)در مرحله بعد حاضر شد که آن درخت را از او به قیمت بالایی بخرد  باز سمره قبول نکرد.پیامبر (ص)باز به او پیشنهاد داد که حاضر است این درخت را از او بخرد ودر قبال آن درختی در بهشت به او بدهد. باز سمره قبول نکرد.در مرحله آخر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به آن مرد انصاری فرمودند:اذهب فاقلعها و ارم بها الیه لاضرر ولاضرار .یعنی :برو وآن درخت را بکن وپیش روی او بینداز چرا که در اسلام حکم ضرری وجود ندارد.

 

سمره بن جندب:

 

او جزء صحابه پیامبر است که در برخی از جنگها هم مثل احد شرکت داشته است. ولکن بعدا منحرف شده وجنایات زیادی را مرتکب شده است.ولی روایات او از رسول خدا مورد وثوق اهل سنت می باشد او از کسانی است که خدمات زیادی به حکومت نامشروع اموی کرده است. و انسانهای زیادی را در دوره زمامداری خود به قتل رسانده  است.ابتداءً معاویه در سال 45 هجری زیاد بن ابیه راحاکم بصره نموده ودر سال 50 هجری زیاد را به والی کوفه انتخاب کرد. وسمره را جانشین او کرد در بصره. سمره در مدت کوتاهی که در بصره حکومت کرد یعنی مدت 6 ماه جنایات فراوانی را انجام داد.گفته شده است او در این مدت حدود 8 هزار نفر را کشته است.

 

جعل حدیث

 

او از کسانی است که جعل حدیث می کرده و با ساختن احادیث ساختگی به مال ومنال دست پیدا کره است.معاویه به او پیشنهاد داد که برای آیه معروف( ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضاة الله...) که در حق حضرت علی علیه السلام نازل شده را با حدیث ساختگی آنرا مخدوش سازد.

برای این کار معاویه به او پیشنهاد 100 هزار درهم داده بود که سمره در خواست می کند که حاضر است در مورد این آیه حدیثی را جعل کند اما با مبلغ 400 هزار درهم  .سرانجام معاویه پیشنهاد او را قبول کرده وسمره به دروغ این حدیث را جعل می کند که پیامبر (ص ) گقته که این آیه در حق ابن ملجم مرادی نازل شده است.

 

سر انجام

 

سمره بعد از عزل از امارت بصره در سال 54 به کوفه رفته ودر همان جا مرده است.وگفته شده او در اواخر عمر دچار لرز وسرمای شدیدی می شد .و اورا در کنار آتش می گذاشتند ولی با زفایده نداشت.وباز گفته شده که برای سرمای او دیگی از آب جوش را در بالای سر او قرار میدادندتا او داغ شود اما یک روز به درون آن آب داغ افتاد ومرد.

 

دختر او

 

ام ثابت ،دختر سمره بن جندب همسر مختار بن ابی عبیده ثقفی است.

 

لعن او

 

شیخ طوسی روایتی را در کتاب تهذیب نقل کرده که امام باقر علیه السلام سمره را لعنت کرده است.

  • ابوالفضل زارعی‌محمودآبادی
  • ۰
  • ۰

آیه 98 سوره حجر"واعبد ربًّک حتی یأتیَکَ الیقین "

 

خداوند به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم خطاب می کند  که خداوند را عبادت کن تا به یقین برسی که غالب مفسران یقین را به معنی مرگ دانسته اند.

 

یعنی در اینجا به مرگ یقین گفته شده چون مرگ چیزی است که همهگان آبرا قبول دارند و به آن یقین دارند وکسی نمی تواند آنرا انکار کند.

 

یا اینکه به این علت به مرگ یقین گفته شده که انسان در موقع مرگ پرده ها از جلوی چشم او کنار رفته وحقایق را مشاهده میکند  وآن ظن وگمان ها

 

از بین میرود.

 

واینکه برخی افراد مثل صوفیه از این آیه استفاده کرده اند که ما تا موقعی خدا را عبادت می کنیم که به یقین نرسیده باشیم ووقتی که به یقین رسیدیم دیگر عبادت لازم نیست حرف باطلی است.چرا که اولا :خطاب این آیه مربوط به پیامبر است وپیامبر با اینکه از همان اول بعثت وحتی از همان ابتدای بلوغ یقین داشت  ولکن خدا را عبادت میکرد وتا لحظه جان دادن نیز خدا را عبادت می کرده است.

 

وثانیا:به گفته مفسران یقین در این آیه مراد مرگ است ودر آیات دیگری از قران نیز داریم که مراد از یقین مرگ است.(مثل آیه :حتی اتانا الیقین ).

 

ثالثا :مراداز یقین دراینجا یقین معرفتی ویقینی که با فکر وریاضت پیدا شود مراد نیست چون خطاب اصلی آیه برای پیامبر است وایشان این یقین علمی ومعرفتی را دارا بوده ونیازی ندارند که با عبادت به این یقین برسند.

 

رابعا:کسانی که می گویند ما وقتی که به یقین برسیم دیگر کاری به عبادت نداریم .این یقین نیست واین یک نوع حهل مرکب،وخود را گول زدن واز  زیر بار تکلیف فرار کردن است.چرا که یقین مثل نور خورشید است که حقایق را روشن می کند وظلمات را از بین می برد ولذا اگر واقعا آن شخص راست می گوید  که به یقین رسیده باید خدا را از دیگران بهتر بشناسد وبه وظایف خود بهتر وبیشتر آشنا باشد وخود را در پیشگاه خدا بیشتر از دیگران مقصر بداند ونسبت به دیگران شکر خدا را بیشتر بجا آورد وآنهم شکر عملی که عبارت است از بندگی واطاعت کردن خدا.

 

ولذا کسی بگوید من با عبادت به یقین رسیدم که دیگر لازم نیست خدارا عبادت کنم .این یک پارادکس ویک تناقض آشکار است که چطور می شود از وجود چیزی عدم آن چیز لازم بیاید.یعنی از عبادت خدا عدم عبادت لازم آید.ولذا اگر از چنین عبادتی عدم عبادت لازم آید معلوم می شود که آن عبادت از اول عبادت خدا نبوده ،ویا اصلا عبادتی نبوده ویا اگر هم عبادت بوده ناتمام وناخالص و ریایی بوده است

 

این مثل این که کسی بگوید از نور تاریکی و ظلمت  پیدا میشود.این محال است از نور ظلمت پیدا شود واگر کسی بگوید که از نور ظلمت پیدا می شود در واقع معلوم می شود که آن  نور نور نبوده والا محال است از نور ظلمت پیدا شود.ویا اصلا از اساس آن نور نور نبوده وآن شخص خیال می کرده که نور است.مثل عبادت همان نور است ، ومثل ترک عبادت همان تاریکی است.

  • ابوالفضل زارعی‌محمودآبادی
  • ۰
  • ۰

سه صفت برای مومن

امام صادق علیه السلام :مومن باید دارای این سه صفت باشد.

 

1.زمانیکه غضبناک شد غضب اورا از حق خارج نکند(بتواند خود را کنترل کند.وفحش ندهد و بر اعصاب خود مسلط باشد).

 

2.زمانیکه خوشحال شد این خوشحالی اورا در کار باطل وارد نکند.(وارد گناه نشود ودچار غرور وحالت از خود راضی نشود)

 

3.زمانی که قدرت پیدا کرد بیشتر از مال خود نگیرد.(بخاطر قدرت به دیگری ظلم نکند وحق اورا پایمال نکند).

  • ابوالفضل زارعی‌محمودآبادی
  • ۰
  • ۰

راهی بسوی شناخت

چگونه می توان کسی را که دم از حق و حق گویی دارد شناخت؟

 

امام صادق علیه السلام  سه راه را بیان می کند:

 

 

                   1.به همنشینان و همراهان او نگاه شود که افرادی  می باشند.(گاهی برای شناخت یک فرد بهترین راه دوستان او هستند).

 

                  2.به نماز او نگاه کنیم که چگونه می خواند .(آیا با طمانینه است یا با عجله )

 

                 3.نماز را در چه وقتی می خواند.(به وقت نماز اهمیت می دهد یا خیر ).ودیگر اینکه مال خود را در چه راهی خرج می کند؟(اسراف

    

                می کند ویا در مسیر در ست استفاده می کند.)

  • ابوالفضل زارعی‌محمودآبادی
  • ۰
  • ۰

امام صادق علیه السلام می فرمایند:بدن حیوانات هر یک به تناسب خود با مو یا پشم...پوشانده شده واین رنگهای مختلف در بدن حیوانات دارای یک نظم وچینش خاصی است.

 

علاوه بر اینکه یک نوع حیاء هم برای آنها محسوب می شود.

 

تصور کنید اگر بدن حیوانات لخت بود چه اتفاقی می افتاد!!

 

تصور کنید اگر بدن حیوانات با مو یا پشمی که متناسب با بدن آنها نبود ،پوشانده شده بود!آنها در نظر ما چه شکل وشمایلی داشتند!!

 

پس چرا من کمتر از یک حیوان باشم .

 

چرا خود را با سر ووضعی بپوشانم که در شان جایگاه من نباشد!!

 

چرا کاری کنم که حیاء وعفت من خدشه دار شود!!

 

آیا من یک انسان نیستم ؟ آیا من خلیفه وجانشین خدا روی زمین نیستم؟ آیا من صاحب عقل وفکر وشعور نیستم؟آیا نباید من با یک حیوان فرقی داشته باشم؟

 

چرا نباید به عواقب کار خودم فکر کنم؟!

  • ابوالفضل زارعی‌محمودآبادی
  • ۰
  • ۰

بانوی صبر

پنج سال بیشتر نداشت که در فراق خورشید نبوت به سوگ نشست.حزن واندوه تمام وجودش را احاطه کرد.طولی نکشید که

 

جای خالی یاس کبود را با تمام وجود ش احساس کرد.لحظات سختی بود .تاریکی شب همه جا را فرا گرفته بود،اما اشک مهلت

 

نمی دادند.

 

وداع سختی بود،وداع با همه امید و هستی خود.

 

روز ها وشبها سپری شد وماهها وسالها گذشت ،تا اینکه لحظه به خون نشستن ماه پر فروغ ونورانی فرارسید .ماه شب چهارده

 

غرق دریای خون شد.و اوبا مرواید اشکهای خود دل خود را تسلی می داد.ستون خانه او فرو ریخت وآسمان زندگی وحیاتش بی

 

فروغ گشت.او چون کوهی استوار استقامت می کرد.اما دست تقدیر از آستین بر آمد وسیاهی ها وتاریکی های ظلم وستم بر

 

برادر را چونان دریایی از خون در تشتی جلوی برادر می بیند،اگر صبر نکند چه کند!صبر او دشمن را هم به تعجب وا می دارد.

 

کوهها به لرزه در آیند و او نلرزد.تنها دلخوشی او برادرش بود.انیس و مونسش بود،همراه وهمرازش بود،روزش با او طلوع

 

میکرد و شبش بااو به صبح می رسید.اما وقتی صدای شیهه اسبی را شنید که با سر ویال خون آلود به سمت او می آید،

 

و از صاحبش خبری نیست،فهمید که باید عازم سفری شود .بله سفری برای به طلوع آوردن خورشید،برای به فروغ آوردن ماه

 

برای زنده کردن یاس،برای مبارزه کردن با ظلم،برای احیاءدین ومکتبی که این خونها به پایش ریخته شده است ،برای معرفی

 

ستارگان به بالای نی.وسر انجام او که اسوه صبر واستقامت بود ، اوکه با زبان گویای خود ،باغیرت علوی ،با حیای

 

فاطمی،باشجاعت حسینی و حلم حسنی زندگی کرد ، در آرامش ابدی،بهشت جاودانی،بر سر سفره نعمتهای همیشگی در

 

جوار آن خورشید وماه وگل

 

یاس وآن دو ریحانه خوش بوی بهشتی جای گرفت.

 

سلام خدا بر حضرت زینب کبری سلام الله علیها از آن روزی که متولد شد تا روزی که در جوار حق آرام گرفت.

 

 

  • ابوالفضل زارعی‌محمودآبادی
  • ۰
  • ۰

زیادی اما خوب

گاهی ما فکر می کنیم که هر چه ویا هر کسی پسوند زیادی به او خورد دیگه بدرد نمی خوره!  اما.......

 

دادن بخشی از مال زیادی کار بسیار خوبی است.

 

جلوی کلام وحرف های زیادی را بگیری ،کار بسیار خوبی است.

 

جلوی سوالات زیادی خود را بگیری کار خوبی است.

 

جلوی اسراف وتجملات زیادی را بگیری کار خوبی است.

  • ابوالفضل زارعی‌محمودآبادی
  • ۱
  • ۰

در اوج تنهایی

در اوج تنهایی ؟؟!!

 

تا وقتی با کتاب ودرس و علم سر وکار دارم.تنها نیستم ،چون او دوست من است.

 

                تا وقتی انسان حلیم وبردباری باشم،تنها نیستم، چون  حلم وزیر من است.

               

                              تا وقتی نرم خو وخوش اخلاق باشم،تنها نیستم،چون اخلاق خوب مثل یک برادر در کنار من است.

 

                                                

 

  • ابوالفضل زارعی‌محمودآبادی
  • ۰
  • ۰

آیا خبر از فرزندان خود در وقتی که در تنهایی ویا در اتاق خود وبا گوشی هستند داری ؟!

 

آیا دشمنان نامرئی آنان را می شناسی؟!

 

آیا به همان مقدار که به فکر غذا ولباس و....او هستیم به فکر سالم بودن فکر وروح او هستیم؟! 

 

فرزندان ما به تنهایی حریف این دشمنان نامرئی نمی شوند.

 

آنها با زبان بی زبانی دارند از ما کمک می خواهند.

  • ابوالفضل زارعی‌محمودآبادی
  • ۰
  • ۰

قانع یا مانع

دوست قانعی داشتم وبه هر آنچه داشت راضی بود وخدا را شکر می کرد.با اینکه خیلی چیزها را نداشت.ولی مثال او هما ن

 

مثال معروف حاتم طایی وخار کن بود.که روزی حاتم غذای زیادی را طبخ کرده بود و همگان را دعوت کرده بود .که بر سر خوان کرم 

 

او جمع شوند.و در این بین خار کنی را دید که پشته خاری جمع کرده تا آنرا در بازار بفروشد،حاتم به او گفت:چرا بر سفره حاتم 

 

نروی که خوان کرمش بروی همگان باز است؟

 

خار کن گفت:آنکه نان از عمل خویش خورد            منت حاتم طایی نبرد

 

اما برخی هم مانع میشوند وفکر می کنند می توانند جلوی لطف ورزق و روزی کسی را بگیرند،نه خدا به هر کس بخواهد میدهد.پس قانع باشیم نه مانع

  • ابوالفضل زارعی‌محمودآبادی