راه‌نجات

علم‌حقیقی‌مثل‌آب‌چشمه‌دل‌‌وروح‌انسان‌رازنده‌وشاداب‌میسازد،وراه‌نجات‌انسان‌از‌تاریکی‌جهل‌دست‌یابی‌به‌چشمه‌آب‌حیات‌است.

راه‌نجات

علم‌حقیقی‌مثل‌آب‌چشمه‌دل‌‌وروح‌انسان‌رازنده‌وشاداب‌میسازد،وراه‌نجات‌انسان‌از‌تاریکی‌جهل‌دست‌یابی‌به‌چشمه‌آب‌حیات‌است.

پیام های کوتاه

۱۹ مطلب در اسفند ۱۳۹۹ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

امام صادق علیه السلام می فرمایند:بدن حیوانات هر یک به تناسب خود با مو یا پشم...پوشانده شده واین رنگهای مختلف در بدن حیوانات دارای یک نظم وچینش خاصی است.

 

علاوه بر اینکه یک نوع حیاء هم برای آنها محسوب می شود.

 

تصور کنید اگر بدن حیوانات لخت بود چه اتفاقی می افتاد!!

 

تصور کنید اگر بدن حیوانات با مو یا پشمی که متناسب با بدن آنها نبود ،پوشانده شده بود!آنها در نظر ما چه شکل وشمایلی داشتند!!

 

پس چرا من کمتر از یک حیوان باشم .

 

چرا خود را با سر ووضعی بپوشانم که در شان جایگاه من نباشد!!

 

چرا کاری کنم که حیاء وعفت من خدشه دار شود!!

 

آیا من یک انسان نیستم ؟ آیا من خلیفه وجانشین خدا روی زمین نیستم؟ آیا من صاحب عقل وفکر وشعور نیستم؟آیا نباید من با یک حیوان فرقی داشته باشم؟

 

چرا نباید به عواقب کار خودم فکر کنم؟!

  • ابوالفضل زارعی‌محمودآبادی
  • ۰
  • ۰

بانوی صبر

پنج سال بیشتر نداشت که در فراق خورشید نبوت به سوگ نشست.حزن واندوه تمام وجودش را احاطه کرد.طولی نکشید که

 

جای خالی یاس کبود را با تمام وجود ش احساس کرد.لحظات سختی بود .تاریکی شب همه جا را فرا گرفته بود،اما اشک مهلت

 

نمی دادند.

 

وداع سختی بود،وداع با همه امید و هستی خود.

 

روز ها وشبها سپری شد وماهها وسالها گذشت ،تا اینکه لحظه به خون نشستن ماه پر فروغ ونورانی فرارسید .ماه شب چهارده

 

غرق دریای خون شد.و اوبا مرواید اشکهای خود دل خود را تسلی می داد.ستون خانه او فرو ریخت وآسمان زندگی وحیاتش بی

 

فروغ گشت.او چون کوهی استوار استقامت می کرد.اما دست تقدیر از آستین بر آمد وسیاهی ها وتاریکی های ظلم وستم بر

 

برادر را چونان دریایی از خون در تشتی جلوی برادر می بیند،اگر صبر نکند چه کند!صبر او دشمن را هم به تعجب وا می دارد.

 

کوهها به لرزه در آیند و او نلرزد.تنها دلخوشی او برادرش بود.انیس و مونسش بود،همراه وهمرازش بود،روزش با او طلوع

 

میکرد و شبش بااو به صبح می رسید.اما وقتی صدای شیهه اسبی را شنید که با سر ویال خون آلود به سمت او می آید،

 

و از صاحبش خبری نیست،فهمید که باید عازم سفری شود .بله سفری برای به طلوع آوردن خورشید،برای به فروغ آوردن ماه

 

برای زنده کردن یاس،برای مبارزه کردن با ظلم،برای احیاءدین ومکتبی که این خونها به پایش ریخته شده است ،برای معرفی

 

ستارگان به بالای نی.وسر انجام او که اسوه صبر واستقامت بود ، اوکه با زبان گویای خود ،باغیرت علوی ،با حیای

 

فاطمی،باشجاعت حسینی و حلم حسنی زندگی کرد ، در آرامش ابدی،بهشت جاودانی،بر سر سفره نعمتهای همیشگی در

 

جوار آن خورشید وماه وگل

 

یاس وآن دو ریحانه خوش بوی بهشتی جای گرفت.

 

سلام خدا بر حضرت زینب کبری سلام الله علیها از آن روزی که متولد شد تا روزی که در جوار حق آرام گرفت.

 

 

  • ابوالفضل زارعی‌محمودآبادی
  • ۰
  • ۰

زیادی اما خوب

گاهی ما فکر می کنیم که هر چه ویا هر کسی پسوند زیادی به او خورد دیگه بدرد نمی خوره!  اما.......

 

دادن بخشی از مال زیادی کار بسیار خوبی است.

 

جلوی کلام وحرف های زیادی را بگیری ،کار بسیار خوبی است.

 

جلوی سوالات زیادی خود را بگیری کار خوبی است.

 

جلوی اسراف وتجملات زیادی را بگیری کار خوبی است.

  • ابوالفضل زارعی‌محمودآبادی
  • ۱
  • ۰

در اوج تنهایی

در اوج تنهایی ؟؟!!

 

تا وقتی با کتاب ودرس و علم سر وکار دارم.تنها نیستم ،چون او دوست من است.

 

                تا وقتی انسان حلیم وبردباری باشم،تنها نیستم، چون  حلم وزیر من است.

               

                              تا وقتی نرم خو وخوش اخلاق باشم،تنها نیستم،چون اخلاق خوب مثل یک برادر در کنار من است.

 

                                                

 

  • ابوالفضل زارعی‌محمودآبادی
  • ۰
  • ۰

آیا خبر از فرزندان خود در وقتی که در تنهایی ویا در اتاق خود وبا گوشی هستند داری ؟!

 

آیا دشمنان نامرئی آنان را می شناسی؟!

 

آیا به همان مقدار که به فکر غذا ولباس و....او هستیم به فکر سالم بودن فکر وروح او هستیم؟! 

 

فرزندان ما به تنهایی حریف این دشمنان نامرئی نمی شوند.

 

آنها با زبان بی زبانی دارند از ما کمک می خواهند.

  • ابوالفضل زارعی‌محمودآبادی
  • ۰
  • ۰

قانع یا مانع

دوست قانعی داشتم وبه هر آنچه داشت راضی بود وخدا را شکر می کرد.با اینکه خیلی چیزها را نداشت.ولی مثال او هما ن

 

مثال معروف حاتم طایی وخار کن بود.که روزی حاتم غذای زیادی را طبخ کرده بود و همگان را دعوت کرده بود .که بر سر خوان کرم 

 

او جمع شوند.و در این بین خار کنی را دید که پشته خاری جمع کرده تا آنرا در بازار بفروشد،حاتم به او گفت:چرا بر سفره حاتم 

 

نروی که خوان کرمش بروی همگان باز است؟

 

خار کن گفت:آنکه نان از عمل خویش خورد            منت حاتم طایی نبرد

 

اما برخی هم مانع میشوند وفکر می کنند می توانند جلوی لطف ورزق و روزی کسی را بگیرند،نه خدا به هر کس بخواهد میدهد.پس قانع باشیم نه مانع

  • ابوالفضل زارعی‌محمودآبادی
  • ۰
  • ۰

من تنها نیستم

آیا  هیچ فکر کردی که ما در وقتی که تنها هم هستیم ،واقعا تنها نیستیم!

 

{مومن موجب انس و دلگرمی مو من است.}

 

یک دو ست خوب.

 

اگر یک دوست خوب داری قدر ش را بدان. واگر نداری هنوز هم دیر نشده.

 

همانطور که میکروبها در جاهای کثیف پیدا می شوند.دوست خوب هم در جاهای خوب.

  • ابوالفضل زارعی‌محمودآبادی
  • ۰
  • ۰

یک به چند

زور قدرت شما با چند نفر برابری می کند؟ قدرت فکر و تحلیل شما چطور ؟  اخلاق و ایمان شما چطور؟

 

اگر با ایمان و با خدا باشی ودر یک کلمه انسان خوب وموثری باشی ،دیگه هیچ ترسی نباید داشته باشی

 

چون در اینجا معادله بهم می خوره ،ویک در برابر یک نخواهد بود.

 

چون یک انسان خوب و در ست کار یک پشتوانه و یک عقبه بزرگ  دارد.(خدا).

  • ابوالفضل زارعی‌محمودآبادی
  • ۰
  • ۰

فاصله ها......

برخی ها اول راه اند 

 

برخی وسط راه........

 

و برخی در انتهاء .

 

من وشما کجاییم ؟

 

امام صادق علیه السلام می فرمایند :شیعیات ما در راه مستقیم (صراط مستقیم) هستند.

 

 

 

اما کجای راه ؟

 

  • ابوالفضل زارعی‌محمودآبادی